۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «لیمو» ثبت شده است

پایی که بی‌اجازه پیچ می‌خورد

رفته بودیم پارک، مثل یک خرس گنده با چهار تا ازا این ریزه میزه‌های فامیل رفته بودم سمت تاب و سرسره و الاکلنگ و این جور سامانه‌های رده‌ی سنی الف و ب. یک تاب بلند داشت وسوسه شدم به یاد دوران طفولیت خودم را بتابانم. از بخت بد، وقتی می‌خواستم پیاده شوم، تاب ول کن ماجرا نبود و مثل پاندول ساعت خودش را به زمین و زمان می‌زد. آمدم با پا ترمز بگیرم، پای راست یاری نکرد، پای چپ بووووم!

خلاصه آن وقت داغ بودم. شب که به خانه برگشتیم، پای چپ کمی درد داشت. صبح فردا وقتی خواستم از تخت پایین بیایم، پای چپ یاری نکرد و کل هیکل خرس گنده بوووم!

قسمت بد ماجرا این‌جا بود که هر وقت لنگان لنگان از جلوی مادرم رد می‌شدم با عصبانیت و طوری که انگار خصومت شخصی با من دارد، با فریاد و داد می‌پرسید: "چرا می‌لنگی؟"

می‌گفتم: "چون پیچ خورده"

با عصبانیت صد برابر قبلی می‌گفت: "چرا پیچ خورده؟"

می‌گفتم: "چون بد از روی تاب پیاده شدم"

با عصبانیت هزار برابری می‌پرسید: "آخر چرا باید پیچ بخورد؟"

من را داری، نمی‌دانستم چه باید بگویم، باز هم می‌پرسید: "چرا باید پیچ بخورد؟" می‌گفتم: "خب پیچ خورده دیگر!"، در حالی که داشت با عصبانیت به سمت آشپزخانه می‌رفت می‌گفت: "آخر من باید بدانم، پای تو چرا باید پیچ بخورد؟"

توی دلم می‌گفتم خب "پا" است دیگر، شعور که ندارد مثل عقل، یک وقت نمی‌فهمد می‌پیچد برای خودش، بعد بلند از مادرم می‌پرسیدم: "خب حالا کاری است که شده، چه کاری از دست من بر می‌آید؟" از همان آشپزخانه صدا می‌زد به من ربطی ندارد، تا در این خانه هستی اجازه لنگیدن نداری!!!

این چه جور بی‌ربطی است که اختیار پایم دست من نیست؟ جدا از آن هم اختیارش دست من نبود، خودش می‌لنگید. این وسط نقش من در حد یک شلغم یا هویج بیشتر نبود. مادرم گاهی می‌نشست جلوی پایم و چند تا کشیده می‌زد توی صورت پایم و مثل این بازجوهایی که می‌خواهند اعتراف از متهم بگیرند از پایم با عصبانیت می‌پرسید: "آخر من باید بدانم، تو چرا باید پیچ بخوری؟"

پیوندهای امروز
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عالیجناب لیمو

میوه خوردن شناسی، قسمت یک

بعضی‌ها هستند که سرشان برود باید پوست میوه را یکسره بگیرند. کل کلاسش هم لابد در آن است. این دست میوه‌ها شامل سیب، پرتقال، لیمو، کیوی و مثل آن‌ها می‌شود. یک دسته‌ی دیگری هستند که بعد از اتمام کندن پوست، مشغول زدن حرکت خلاقانه روی پوست میوه می‌گردند. تاریخ نشان داده که این دسته از جانداران با حکاکی طرح‌های بته جقه‌ی اسلیمی و نقاشی مینیاتوری روی پوست هندوانه بیشتر از سایر میوه‌ها جواب گرفته‌اند. برخی دیگر با تقسیم‌بندی پوست پرتقال یا لیمو به مربع‌های ریز پنج میلیتر در پنج میلیمتر یا مستطیل‌های یک میلیمتر در ده میلیمتر هنر خود را بروز می‌دهند.

یک عده‌ی دیگری هم هستند اول همه‌ی فوت و فنی که بلد هستند را برای کندن پوست میوه به کار می‌گیرند و در آخر پس از خوردن میوه و بلعیدن هسته‌ی آن در صورت وجود، پوست‌هایی را که از پیش کنده بودند را نیز می‌جوند. این دسته اگر می‌توانستند پیش‌دستی و کارد و چنگال را هم پس از آن نوش جان می‌فرمودند (چنگال این وسط فقط برای هندوانه کاربرد دارد اما مگر پوست هندوانه را هم می‌خورند؟)

تا کشفیاتی نو در این باب بروید کارد و چنگال‌هایی را که قورت داده‌اید از معده‌یتان در بیاورید!

پیوندهای امروز
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
عالیجناب لیمو

روان‌شناسی حافظه، قسمت یک

تا حالا دقت کرده‌اید که مارمولک‌ها تند و تند، دو قدم راه می‌روند و ناگهان می‌ایستند، دوباره چهار قدم جلو می‌روند و دوباره ناگهان می‌ایستند و یک نگاهی هم به عقب می‌اندازند. انگاری همیشه فکر می‌کنند که چیزی را از قلم انداخته‌اند. موجود هم این قدر کم‌حافظه و شکاک؟ مثل این‌هایی که هنوز از درب خانه دو متر دور نشده‌اند همه‌اش دارند به بستن یا نبستن شیر گاز و در یخچال و خاموش کردن لامپ انباری فکر می‌کنند.

یعنی صد رحمت به حافظه‌ی ماهی قرمز رنگ سر سفره‌ی هفت‌سین عید!

پیوندهای امروز
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عالیجناب لیمو

از مزایای فامیل‌های همیشه در صحنه

پیش‌تر، بیشتر از حالا در زندگی خودم دخالت می‌کردم. حالا بیشتر اعضای فامیل زحمت آن را می‌کشند!

پیوندهای امروز
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عالیجناب لیمو

کلید اسرار لیمویی، قسمت یک

لیموقلی شاگرد بسیار تنبلی بود. هر روز که لیموقلی به مدرسه می‌رفت، معلمش با عصبانیت و جلوی همه‌ی هم‌کلاسی‌هایش به او می‌گفت: از تو هیچ چیز به درد بخوری برای آینده در نمی‌آید و این گونه بود که دل لیموقلی خیلی می‌شکست. (شکستن هم مگر کم و زیاد دارد؟! به حق چیزهای نخوانده)

بگذریم، سال‌ها گذشت و گذشت و معلم لیموقلی خیلی پیر شد و به یک بیماری فوق‌پیشرفته‌ی خطرناک دچار شد. نشانی معروف‌ترین پزشک شهر را از آشنایان خود گرفت و پس از ماه‌ها انتظار، نزد ایشان رفت. وقتی وارد مطب شد، با پزشکی بسیار خوش‌تیپ و بلند قامت و بسیار کاربلدی روبرو شد. (مگر در نگاه اول هم کاربلدی مشخص است؟) دکتر تا او را دید، فهمید که در سال‌های دور شاگرد ایشان بوده است. (امکان ندارد! به قول خارجی‌ها "نو وی") سپس خودش را معرفی کرد. بعد از آن اشک در چشمان خانم معلم حلقه زد. سپس دکتر رو به معلمش کرد و گفت: آیا در خاطرتان هست که همیشه به من چه می‌گفتید؟

معلم گفت: بله پسرم. من می‌دانستم تو روزی یکی از مفیدترین آدم‌های این شهر می‌شوی. پزشک گفت: بله، حق با شما بود و ... (لابد با خودتان اندیشیده‌اید که پس لیموقلی چه شد؟ بیخود دنبال قهرمان‌سازی پوچ و بی‌اساس و مقوا نباشید، لیموقلی هنوز دیپلمش را نگرفته بود که با یک موتورسیکلت در حالی که داشت تک‌چرخ می‌زد، صاف و رفت زیر کامیون، خدا رفتگان شما را هم بیامرزد. بروید سر خانه زندگیتان، بروید!)

پیوندهای امروز
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عالیجناب لیمو

اندر باب دست به حمله بودن جوانان و نوجوانان در شبکه‌های مجازی

بنازم به شیران بیشیه‌ی این سرزمین که هر جا صحبت از حمله و هجوم و "اتک" باشد، این لشگر بزرگ و همیشه جان بر کف برای شرکت در نبرد آماده به خدمت است. از "اتک" در کلش‌آو‌کلنز گرفته تا ارسال فسق و فجور و هشتگ ناجور در شبکه‌های مجازی.

به راستی آمریکا در چه فکریست؟ کل هشت میلیارد زمین را هم که جمع کند حریف زبان یک آریایی غیور نمی‌شود. پس چه فکر کرده‌اند آن دشمنان کله‌پوک.

نظرات خاردارمان را همچون سیخ داغی در چشم آن مردم بی‌فرهنگ فرو می‌نماییم. این است رویه‌ی ارسال نظر!

پیوندهای امروز
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عالیجناب لیمو

اصل بقای مدیر

از میزان دریافت حقوق میلیاردی نه کاسته می‌شود و نه به میزان حقوق دیگری تبدیل می‌گردد، فقط مدیرش از وزارت‌خانه‌ای به وزارت‌خانه‌ی دیگر منتقل می‌گردد. به این اصل، قانون بقای مدیر با حقوق میلیاردی گفته می‌شود.

از قدیم و ندیم گفته‌اند که حقوق را ببین، مدیر را بگیر، البته شنیده شده که برخی گفته‌اند که مادر را ببین، دختر را بگیر. البته من هر چقدر گشتم مادر این خانم جنیفر لارنس را پیدا کنم، نشد که نشد. خانه‌ی پر هر طرفی را که می‌گردیم می‌رسیم به خاندان کارداشیان. این‌ها به روش میتوز تکثیر شده‌اند یا میوز که این همه زیادند؟!

پیوندهای امروز
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عالیجناب لیمو

عالیجناب لیمو وارد می‌شوند

درود، درود بیکران بر آن چه که در هوا و زمین و مابین ستاره‌ها و سیاره‌ها و کهکشان‌ها و ماده تاریک و .... قشنگ شد روضه‌ی حضرت ابوالفضل.

کوتاهش کنم، آقا جان، خانم جان، عالیجناب لیمو تشریف فرما شدند. مراقب باشید تا لیمویی نشوید!

پیوندهای امروز
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عالیجناب لیمو